پسرمن خیلی اهل ورزشه البته اهل خیلی چیزای دیگم هست که به موقش میگم.

دوشنبه ها وسه شنبه ها تومدرسهورزش دارن که سه شنبه ها مسابقه  فوتباله

خیلی جالبه دوشنبه ها سعی میکنه کارهای خوب بیشتری بکنه تا مثلا من و باباش ازش راضی باشیم وخدا بیشتر کمکش کنه 

دیشب از پدربزرگش خواست که براش دعا کنن تا فردا مسابقه را ببره .پدربزرگشم که خیلی ازحرفش کیف کردن گفتن: من نماز صبح برات دعا میکنم توهم اگر برنده شدی ظهر بهم خبربده.

صبح که داشت از در میرفت بیرون بهم گفت دعا کنیا مامان .بهش گفتم چشم ان شالله برنده میشی.سلام به امام زمان یادت نره .ازشون بخواه بهت قدرت بدن .همینجور که داشت کفشش را میپوشید گفت سلام امامزمان  یه چیزیم تودلش گفت ورفت

منم ازته دلم براش دعا کردم البته همیشه دعاش میکنم اما تابه حال برای برنده شدن فوتبالش دعا نکرده بودم گفتم خدایا این بچه فهمیده همه کاره تویی چندهفته رفته باخته خودشم تلاش کرده روز قبل مسابقه رفتاراشا تنظیم کرده ؛بازم اون نتیجه ای که خواسته نگرفته اینه که دست به دعا شده وبه همه التماس دعا گفته خودت راضیش کن

ظهر ازدرکه اومد پرسیدم شیری یا روباه   ؟شروع کرد توضیح دادن باهیجان نیمه اول نیمه دوم 

الحمدلله برنده شده بود بهش گفتم یه زنگ بزن از پدربزرگت تشکر کن وبهشون بگو برنده شدی تاخوشحال بشن 

میکاییل:الو سلام برنده شدم خدافظsurprise

خیلی ناراحت شدم از مدل حرف زدنش گفتم مامان جون تشکر کردی ؟نشنیدم احوالشونا بپرسی

بچه ها آیینه پدر ومادرن .اماهرچی فکرکردم من وپدرش هیچ وقت اینجوری با کسی حرف نزدیم!!!!!! 

به هرحال باید بفهمم که مواداولیه چی بوده که همچین معجون تلخی شده نتیجه اون.این دستپخته منه واقعا؟؟

امام زمان شما کمکم کنین

 سلام امام زمانم.یادم آمد که خیلی وقتها دعایم کردی واز دعایت بهترینهایی که حتی لایقش نبودم برایم رقم خوردویادم رفت بگویم پدرجان ممنونم که دعایم کردی. دعای توباعث خوشحالیه من شد اما من ننشستم پای حرف دلت که ببینم چه میخواهی برایم بگویی یا شاید دلت بخواهد چنددقیقه بیشتر صدای خوشحالم را بشنوی .فقط گفتما رفتم چون کار دیگری داشتم وحالا شکایت دارم از رفتار پسرم ((که چرا حواست نبود چطوری با پدربزرگت صحبت کنی؟ چراحواست تو تلویزیون بود ؟چرا بیشتر براشون توضیح ندادی؟ چرا احوالشون را نپرسیدی ؟چرا اینقدر سریع خداحافظی کردی ؟))وهزاران چرای دیگر که ازخجالت نمی توانم بگویم چون خودم بدترازاو با پدر آسمانیم، با امام مهربانیم ،با پیشوای زمانم، کسی که زمانهای زندگیم دردست اوست ودعاگوی همیشگیم بوده وهست رفتار کردم.

پسرم را به مادرت حضرت زهرا میسپارم که پسری همچون توراتربیت کردوازاومیخواهم که میکاییلم را برای  یاریت تربیت کند من مادری بلد نیستم همانطور که فرزندی را بلد نبودم

بی وفاییهایم را ببخش


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها